اگر از شما بخواهند یک پخشکنندۀ اخبار جعلی را به تصویر بکشید به احتمال زیاد تصویر خودتان آخرین تصویر خواهد بود! دلیل آن چیست؟
اگر از شما بخواهند یک پخشکنندۀ اخبار جعلی را به تصویر بکشید به احتمال زیاد تصویر خودتان آخرین تصویر خواهد بود. در بررسیهای علمی روانشناسی اخبار جعلی نکتۀ عجیب و مهم دقیقا در همینجا خودنمایی میکند: نهتنها همۀ ما مستعد تبدیلشدن به انتشاردهندگان اطلاعات نادرست هستیم، بلکه روشهایی که بسیاری از ما برای جلوگیری از انتشار این اطلاعات استفاده میکنیم، میتواند ناخواسته باعث تبلیغ اخبار نادرست شود.
یافتههای علوم شناختی نشان میدهد، ما بهواسطۀ داشتن نقاط کوری در پردازش اطلاعات، مستعد باورکردن اخبار نادرست هستیم. آگاهی به این نقاط کور علیالخصوص در دنیای حکمرانی و دسترسی عمومی شبکههای مجازی و جنگ رسانهای بسیار ضروری است. در واقع بسیاری از ما با نیّت خوب و از روی احساس تکلیف قصد جلوگیری از انتشار اخبار غلط را داریم ولی بهعلت نداشتن فهم عمیق از این پدیده، خود تبدیل به منتشرکنندۀ این اخبار میشویم (1).
مقابله با پدیدهی اخبار جعلی که به معنای اطلاعات نادرست، تحریف شده یا ساختگی است، اهمیت بسیاری در دنیای امروزی پیدا کرده است. این پدیده تأثیرات منفی بسیاری بر روی جامعه و فرایندهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد. شناسایی، پیشگیری و مقابله با اخبار جعلی نیازمند تواناییهای اطلاعاتی و تحلیلی قوی است. یکی از چالشهای اصلی در مبارزه با این اخبار، ترویج و انتشار آنها در رسانههای اجتماعی است. این سکوها به عنوان بسترهایی قدرتمند برای انتشار و گسترش اخبار جعلی عمل میکنند، زیرا امکان انتشار سریع و گسترده آنها را فراهم کرده و کنترل محتوا را دشوار میسازند.
یافتههای روانشناسی اخبار جعلی نشان دادهاند هنگامی که با خبر یا ادعایی مواجه میشویم، با تمرکز بر معیارهای محدود خود، صحت آن را ارزیابی می کنیم. ما حداقل یکی از پنج سوال زیر را از خود می پرسیم (3):
۱) آیا دیگران آن را باور میکنند؟
“تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها” حتما این ضرب المثل در ذهن شما هم نقش بسته است. سال 1954 لئون فستینگر، روانشناس اجتماعی، این نظریه را مطرح کرد که وقتی حقیقت نامشخص است، مردم اغلب به اجماع اجتماعی به عنوان معیاری برای سنجش احتمال درستی روی میآورند (1).
فراوانی و میزان قرارگرفتن در معرض یک خبر معیار خوبی برای محبوبیت یک باور است. متأسفانه، افراد بر این تکیه میکنند که آیا پیامی به نظرشان آشنا است یا خیر. این اتکا به گروههای کوچک اما آشنا مزیت بزرگی دادهاست: هرچه بیشتر پیامشان را تکرار کنند، احساس آشنایی بیشتری ایجاد میکنند و این تصور را که بسیاری از مردم با این عقیده موافق هستند، بر جای میگذارند (2).
۲) آیا شواهد زیادی برای اثبات خبر وجود دارد؟
هنگامی که حجم زیادی از شواهد از یک موضع حمایت میکنند، به احتمال زیاد افراد به آن اعتماد میکنند و درستی آن را میپذیرند. این شواهد میتواند برگرفته از جستجوی آگاهانۀ گزارشهای مستدل یا مرور خاطرات باشد، همچنین ممکن است با قضاوت بر اساس آسانی بازیابی از ذهن بهدست بیاید.
افراد شواهدی را که بازیابی یا تولید آنها مشکل است، سختتر باور میکنند؛ برای مثال چند استدلال محدود که به راحتی به ذهنشان خطور میکند، قانعکنندهتر از بسیاری از استدلالهایی است که فکر کردن به آنها سخت باشد. در نتیجه، ادعاهای ساده و بهیادماندنی بر یک مفهوم یا واقعیت پیچیدهتر برتری دارند.
۳) آیا با آنچه من باور دارم سازگار است؟
افراد تمایل دارند چیزهایی را باور کنند که با باورها و دانش قبلی خودشان سازگار است. زمانی که اطلاعات دریافتی جدید با اعتقادات فرد مطابقت دارد، پردازش آن آسان میشود و تمایل به باور افزایش پیدا میکند.
۴) آیا روایت خوبی را بیان میکند؟
وقتی جزئیات یک خبر به عنوان بخشی از یک روایت ارائه میشوند و عناصر فردی در یک چارچوب منسجم در کنار یکدیگر قرار میگیرند، افراد بیشتر آن را درست میپندارند. داستانهای منسجم نسبت به داستانهای دیگر تضادهای درونی کمتری دارند و پردازش آنها آسانتر است (3).
۵) آیا خبر از یک منبع معتبر میآید؟
افراد اخبار را از یک منبع معتبر بیشتر از منبع با اعتبار کمتر میپذیرند (4). آنها اعتبار یک منبع را از راههای مختلف ارزیابی می کنند، مانند نگاه کردن به تخصص منبع، اظهارات گذشتۀ آن و انگیزههای احتمالی. احساس آشنایی نیز بر اعتبار منبع مؤثر است، یک منبع میتواند به این دلیل که فرد با آن احساس آشنایی میکند، معتبر بهنظر برسد. همانطور که گفتهشد پردازش آسان به افراد احساس باورپذیری میدهد و به گذراندن آزمونهای حقیقت کمک میکند.
در بررسی این پنج معیار افراد میتوانند بر اساس پردازش های ذهنی به دو طریق به بررسی خبر بپردازند: از سیستم پردازشی هشیار استفاده کرده و بطور آگاهانه و فعال به تحلیل خبر بپردازند و یا از سیستم پردازشی ناهشیار که تفکرات در دسترس ذهن را به آسانی و بدون تفکر در اختیار ما قرار داده و شهودی است خبر را تحلیل کنند (3).
متاسفانه بیشتر افراد راه دوم را پیش میگیرند و عموما حتی این پنج سوال را هم نادیده گرفته و صرفا روی روانی پردازش (Processing fluency) و احساس آشنایی (Familiarity) پیام تکیه میکنند؛ در نتیجه خبرهای نادرستی که به آسانی پردازش میشوند، مورد پذیرش قرار میگیرند.
استراتژی رایج مقابله با اخبار جعلی، کنار هم قراردادن باورهای نادرست و حقایق است. ما عموما خبر نادرست را تکرار کرده و بعد با آوردن حقایق سعی میکنیم آن را خنثی و رد کنیم. تعداد زیادی از مطالعات نشان میدهند این استراتژی میتواند عواقب ناخواستهای در پی داشته باشد: عواقبی چون افزایش پذیرش باورهای نادرست، گسترش آنها به گروههای جدید مخاطب، و ایجاد این تصور که باورهای نادرست به طور گستردهای بین افراد مشترک هستند (5). وقتی این تلاشها برای اصلاح یک خبر غلط، سهولت پردازش آن ادعا را افزایش میدهد، احتمال اینکه ادعای غلط بعد از گذشت زمان در مواجهۀ مجدد افراد با آن درست به نظر برسد، افزایش مییابد.
پس چگونه میتوان باورهای نادرست را اصلاح کرد و دانش عمومی را بدون تبلیغ اطلاعات نادرست افزایش داد؟
همانگونه که گفته شد، تحقیقات موجود نشان میدهد اطلاعات هر چه راحتتر پردازش شوند و احساس آشنایی بیشتری داشته باشند، احتمال بیشتری دارد که مانند برچسب به ذهن بچسبند و ماندگار شوند. بر این اساس، هدف اصلی هر راهبرد ارتباطی میبایست افزایش روانبودن و آشنایی با اطلاعات صحیح و کاهش روانبودن و آشنایی اطلاعات نادرست باشد. تلاشها برای تصحیح اطلاعات نادرست اغلب با شکست مواجه میشوند، زیرا بر روی اطلاعات نادرست تمرکز میشود و بهطور ناخواسته پردازش این اطلاعات را هنگام مواجهه دوباره افزایش میدهند. افزایش روانی و آشنایی با اطلاعات واقعی از سه راه کلیدی قابل دستیابی است؛ راه اول از طریق تکرار است، به ویژه، تکرار اطلاعات صحیح، نه اطلاعات نادرستی که فرد میخواهد تضعیف شود. راه دوم از طریق در دسترسبودن حقیقت است، اطلاعات واقعی باید تا حد امکان و با زبان ساده و روان در دسترس باشد. راه سوم، در سطح فردی، یکی از قویترین استراتژیها برای جلوگیری از اثرگذاری اطلاعات نادرست است و آن اینکه بدانیم اخبار جعلی در راه آمدن است و به آن آگاه باشیم (3).
در نهایت، مبارزه با اخبار جعلی به عنوان یک چالش چندجانبه نیازمند همکاری و تلاش مشترک افراد، سازمانها، رسانهها و سکوهای رسانهای است. این اقدامات باید بر اساس آخرین شواهد روانشناسی و علوم رفتاری و با شناخت عمیق از رفتار انسان بر اساس یافتههای حوزه های متعدد از جمله روانشناسی، علوم شناختی، اقتصاد و علوم اجتماعی صورت گیرد. با بکارگیری این یافتهها و بهرهمندی از رویکرد بینشهای رفتاری (Behavioral insights) میتوان به شناختی واقعی از پذیرش، انتشار اخبار جعلی رسید و با اتخاذ راهبردهای آگاه از علوم رفتاری (Behaviorally Informed Strategy) به مقابلۀ موثر با آن پرداخت (6).
این یادداشت با عنوان«همۀ ما میتوانیم ناخواسته یک دروغگو باشیم!» در تاریخ 11 آذر 1402 در سایت «پژوهشگاه ملی فضای مجازی» نیز منتشر شده است.
منابع:
(1) Festinger, L. (1954). A theory of social comparison processes. Human Relations, 7, 117–140.
(2) Visser, P. S., & Mirabile, R. R. (2004). Attitudes in the social context: The impact of social network composition on individual-level attitude strength. Journal of Personality and Social Psychology, 87, 779–795.
(3) Schwarz, N., Newman, E., & Leach, W. (2016). Making the truth stick & the myths fade: Lessons from cognitive psychology. Behavioral Science & Policy, 2(1), pp. 85–95.
(4) Eagly, A. H., & Chaiken, S. (1993). The psychology of attitudes. Orlando, FL: Harcourt Brace Jovanovich College.
(5) Skurnik, I., Yoon, C., Park, D. C., & Schwarz, N. (2005). How warnings about false claims become recommendations. Journal of Consumer Research, 31, 713–724.
(6) Daniel, K. (2017). Thinking, fast and slow.